نوشته شده در تاريخ جمعه 16 شهريور 1391برچسب:, توسط |

  تـــــو 
با هر سیب کرم خورده ای 
وسوسه می شوی 


تــــو 
از بهشت قلب مـن 
رانده شده ای ...


 در بهشت ماندن ، لایــق هر کس نیست ....

دیر گاهیست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام


وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام


دگر آیینه ز من بی خبر است
که اسیر شب یلدا شده ام


من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخ ها شده ام


کاش چشمان مرا خاک کنید
تا نبینم که چه تنها شده ام

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, توسط |

 
دلـــــم براے تــو کــه نه,


ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده


براے تــو که نه ،


ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده


براے تـــو که نه ،


ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده


براے تـــو که نه ،


ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده


راستش ! براے اینها که نه . . . .


برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده

نوشته شده در تاريخ جمعه 7 شهريور 1391برچسب:, توسط ونداد |

حکایـــــتــــــــ من

حکایت ماهی ِ تُــنگ شکسته ایست

که روی زمین دل دل می زند.....

و  حکایـــــتــــــــ تو 

حکایت پسرک شیطان توپ بدستی

که نفس های ماهی را شماره میکند .....

ایـــن لحظه هــا 

 

 

تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد 

 

با طـــعم عشــق

 

نه هوس

این لحظــه ها 

  لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت

 

این لحظــه ها

گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز

 

این لحظـــه ها

تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را

او رفت دقیقا بطوری که انتظارش را داشتم

بی صدا، نامنصفانه، غم انگیز

لیک من هنوز زنده ام

بهر عاشق او بودن

حتی اگر این عشق به قیمت همین زندگی تمام شود

ابــراز احســاســات زیــاد از حــد

احســاس بــعضی هــا را

بـــی حــس مــیکند … !

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, توسط |

 

از هر خیالی که بنفشه ای سر می زند

 

 

زندگی ام را برگ برگ روی میز می چینم

 

 

خدانگهدار عمرهای کاغذی !

 

 

که بقای باشکوهتان

 

 

به بازیگوشی کبریت و انگشتی بسته است.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, توسط |

با بودن تو حال من اصلا خراب نيست

مي خواهمت و بهتر از اين انتخاب نیست

احساس مي کنم که خدا قول داده است

ديگر در اين جهان خبري از عذاب نيست

ديگر ميان خاطره هامان ، از اين به بعد

چيزي به اسم دلهره و اضطراب نيست

باور کن اين خدا که خودش عاشقت کند

حتماً زياد خشک و مقدس مآب نيست

پاشو بيا بنشین کنارم نگاهم کن تاباور کنم

حضور تو ايندفعه خواب نيست

 دنيا سر جدايي ما شرط بسته است

اما دعاي شوم کسي مستجاب نيست

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, توسط |

خراب شدم خدای من نابودم کردند..

رها شدم در بی کسی ها و غریبی ها

خدای بزرگم چه کرده ام که اینگونه بر سرم می آید...

آتشم زدند در دنیایت مرهمی ندارم خودت مرحمم شو خدایا

                                                            دنیایت خیلی بی وفاست..

آدمهایش عاشق میکنند دل میبندی اسیر میشوی رهایت میکنند

                                                      خدای من خراب شدم خراب خراب

صدای های های ناله هایم گوش اتاق را کر کرده است

خدایا خودت همدمم شو خسته شدم از دنیا خسته ام

                                                                     از همه خدایا خودت خاکم کن....

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, توسط |

در فراقت آهنگ قلبم در غم است

بی صدا می خندم

اما...

روزگارم در هم است

......................

دلم تنگ است

دلم اندازه حجم قفس تنگ است

صدایم خیس و بارانی ست

چرا در قلب من؟

پاییز طولانی ست؟!

 

My Heart

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط ونداد |

چشـــــــــــــم هایـــــــــم

فاصله های خالی

مشـــــــــــــت هایـــــــــــــــــــم

پر از تنهائی ست

پرونده مختومه ای ست دلم

که در ردیـــــــــــــف عشـــــــــــــــــــق

بایگانی ست.

 

زیاد خوب نباش


زیاد دم دست هم نباش


زیاد که باشی ، زیــــــــــادی می شوی


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.