عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده ست هميشه روزنه هايش برايم افسرده ست عفونت دهن آسمان و گند زمين تمام پنجره ها را يكي يكي خورده ست همه شب از دمل ماه چرك مي تابد و دست هاي خيابان شهر پژمرده ست فرار مي كنم از هر چه بود و هر چه هست كه مرده شور مرام زمانه را برده ست به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟ كه بوي گند مشام تو را هم آزرده ست بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم ببين چه زشت ورق هاي عمرخط خورده ست؟ ...وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده براي عقربه اي كه از ابتدا مرده ست
نظرات شما عزیزان: