* زخـــــــــم احساس *
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط |

برگ پاييز شدي ريختن را ديدم روي دستان ملائك بدنت را ديدم تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم مثل چوپان غريب وطن مادريم پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم ميروي و به خدا مي سپري شعرم را بارش درد ز چشمان ترت را ديدم رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت تا كه اعلاميه ي پر زدنت را ديدم بوي پيراهن تو قافله سالارم شد مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم با سماع غزلم سوختنت را ديدم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.