در هر نفسي بجان رسد كارم
بي زلّت و بي گناه محبوسم
بي علت و بي سبب گرفتارم
در دام جفا شكسته مرغي ام
بردانه نيوفتاده منقارم
خورده قسم اختران به پاداشم
بسته كمر آسمان به پيكارم
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اخترست خونخوارم
برده نظر ستاره تاراجم كرده ستم
زمانه آزارم ياران گزيده داشتم
روزي امروز چه شد كه نيست كس يارم
هر نيمه شب آسمان ستوه آيد
از گريه ي سخت و ناله ي زارم
نظرات شما عزیزان: