این دل خسته تا همیشه در آسمان عشق تو پرواز میکند ....
و تو آنقدر بزرگی که کوچکی
وحقارتم را می گسترانی و زنده میگردانی ...
من غریب و نا آشنا
در کوچه پس کوچه های مبهم زندگی گمگشته ام و تو
آشنایی و راهنما ...
من زندگی ام به یک مو بند است ...
جسم خسته ام
را دریاب که به دستهای نوازشگر تو محتاج است
روح سرکش و طغیانگرم را آرام کن
که در پی ات شبها بی قرار و بی تابست
قلب پر تپش ام را حس کن که برای رسیدن به تو
چه نامنظم در سینه ام در تقلاست
چشمهای غمگینم را ببین که پیوسته
برای دیدنت عاشقانه در انتظار است
بغض گلویم را بگیر که این همان درد دوری و دلتنگی است
آتش این وجود نگرانم را خاموش کن
که آفت بزرگی از حسد در تن ضعیف و بیمارم است
و به من اطمینان ببخش
که به حال خود رهایم نمیکنی...
نظرات شما عزیزان: