تمام آسمـــــان من خلاصه در دو چشــــــــم توست ، مراقبشـــــان باش . . .
. . .
زندگی اگر هزار بار دیگر بود ... بار دیگر تو ، بار دیگر تو ، بار دیگر تو . . .
. . .
تا کجای قصه باید زدلتنگی نوشت؟تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد / یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد
بهردیدارمحبت تا به کی در انتظار/ خسته از این زندگی با غصه های بی شمار . . .
روز مرگم هر كه شيون كنداز دور و برم دور كنيد همه را مست و خراب از مي انگور كنيد مزد غسال مرا سير شرابش بدهيد مست مست از همه جا حال خرابش بدهيد بر مزارم مگذاريد بيايد واعظ / پير ميخانه بخواند غزلي از حافظ جاي تلقين به بالاي سرم دف بزنيد / شاهدي رقص كند جمله شما كف بزنيد روز مرگم وسط سينه من چاك زنيد / اندرون دل من يك قلم تاك زنيد روي قبرم بنويسيد وفادار برفت / آن جگر سوخته ، خسته از اين دار برفت .
. . .
قاصد كه ازو به من خبر هيچ نگفت/ گفتم كه: تو را يار مگر هيچ نگفت؟/ گفتا كه: چرا، بگفتم آن گفته بگو/ آهي به لب آورد و دگر هيچ نگفت . . .
. . .
گفتم چشمم، گفت به راهش مي دار/ گفتم جگرم، گفت پر آهش مي دار/ گفتم كه دلم، گفت چه داري در دل/ گفتم غم تو، گفت نگاهش مي دار . . .
. . .
در بساط مي پرستان حيله و نيرنگ نيست / سينه را پر كردن از جام حقيقت ننگ نيست پيكر اين خانه را چيزي نسازد جز صفا / عاقبت از آدمي چيزي نماند جز وفا .
. . .
عشق چيست كه همه از آن ميگويند؟ ع : عبرت زندگي ش : شلاق زمانه ق : قصاص روزگار اما افسوس و صدافسوس كه شلاق زمانه را خوردم قصاص روزگار را كشيدم! اما عبرت نگرفتم...
. . .
نظرات شما عزیزان: