* زخـــــــــم احساس *
نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط |

در پيش بيدردان چرا فرياد بي حاصل كنم

گر شكوه اي دارم ز دل با يار صاحبدل كنم

در پرده سوزم همچو گل در سينه جوشم

همچو مل من شمع رسوا نيستم تا گريه در محفل كنم

اول كنم انديشه اي تا برگزينم پيشه اي

آخر به يك پيمانه مي انديشه را باطل كنم

آنرو ستانم جام را آن مايه آرام را تا

خويشتن را لحظه اي از خويشتن غافل كنم

از گل شنيدم بوي او مستانه رفتم سوي او

تا چون غبار كوي او در كوي جان منزل كنم

روشنگري افلاكيم چون آفتاب از پاكيم

خاكي نيم تا خويش را سرگرم آب و گل كنم

غرق تمناي توام موجي ز درياي تو ام

من نخل سركش نيستم تا خانه در ساحل كنم

دانم كه آن سرو سهي از دل ندارد آگهي

چند از غم دل چون رهي فرياد بي حاصل كنم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.